معنی فارسی maturement
B1پختگی، حالتی از بلوغ و قضاوت صحیح در شرایط مختلف.
The quality of being mature; demonstrating adult level behavior.
- NOUN
example
معنی(example):
او وضعیت را با پختگی فراتر از سنش مدیریت کرد.
مثال:
She handled the situation with maturement beyond her years.
معنی(example):
پختگی او در تصمیمگیری همه را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
His maturement in decision-making impressed everyone.
معنی فارسی کلمه maturement
:
پختگی، حالتی از بلوغ و قضاوت صحیح در شرایط مختلف.