معنی فارسی meditatedly

B2

به شکل تفکر و تأمل، با دقت و احتیاط.

In a thoughtful or contemplative manner.

example
معنی(example):

او به طور متفکرانه صحبت کرد و هر کلمه را با احتیاط انتخاب کرد.

مثال:

He spoke meditatedly, weighing each word carefully.

معنی(example):

او به طور متفکرانه سرش را تکان داد و زمانی برای تأمل صرف کرد.

مثال:

She nodded meditatedly, taking time to reflect.

معنی فارسی کلمه meditatedly

: معنی meditatedly به فارسی

به شکل تفکر و تأمل، با دقت و احتیاط.