معنی فارسی meditatingly
B1به معنای انجام فعالیتی به طریقی آرام و منعطف که به تمرکز و تفکر عمیق کمک میکند.
In a manner that is calm and reflective, conducive to meditation.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در طول جلسه یوگای خود به آرامی نفس میکشید.
مثال:
She breathed meditatingly during her yoga session.
معنی(example):
او به آرامی صحبت کرد، گویی در حال تفکر عمیق است.
مثال:
He spoke meditatingly, as if reflecting on deep thoughts.
معنی فارسی کلمه meditatingly
:
به معنای انجام فعالیتی به طریقی آرام و منعطف که به تمرکز و تفکر عمیق کمک میکند.