معنی فارسی mediumly

B1

به طور متوسط، به طور نه چندان زیاد یا کم، در این زمینه نشان‌دهنده درجه‌ای از شدت است.

In a moderate way, neither too much nor too little.

example
معنی(example):

هنرمند رنگ‌ها را به طور متوسط ​​برای ظاهری ملایم ترکیب کرد.

مثال:

The artist mediumly blended the colors for a softer look.

معنی(example):

او به آرامی در پارک راه رفت و از منظره لذت برد.

مثال:

He mediumly walked through the park, enjoying the scenery.

معنی فارسی کلمه mediumly

: معنی mediumly به فارسی

به طور متوسط، به طور نه چندان زیاد یا کم، در این زمینه نشان‌دهنده درجه‌ای از شدت است.