معنی فارسی menstruated
B1عمل قاعدگی، که در آن جدار رحم به صورت طبیعی جدا شده و خونریزی رخ میدهد.
To have undergone the monthly discharge of blood from the uterus.
- verb
verb
معنی(verb):
To stain with or as if with menses.
معنی(verb):
To undergo menstruation, to have a period.
example
معنی(example):
او برای اولین بار در سن دوازده سالگی قاعدگی را تجربه کرد.
مثال:
She menstruated for the first time at age twelve.
معنی(example):
بسیاری از زنان هر ماه قاعدگی را تجربه کردند تا به یائسگی برسند.
مثال:
Many women menstruated monthly until menopause.
معنی فارسی کلمه menstruated
:
عمل قاعدگی، که در آن جدار رحم به صورت طبیعی جدا شده و خونریزی رخ میدهد.