معنی فارسی middleland
B1میانهزمین، حالت یا موقعیتی که در آن هیچیک از دو طرف کاملاً پذیرفته نشده است.
A state of existence that is neither here nor there, often feeling displaced.
- OTHER
example
معنی(example):
میانهزمین معمولاً به عنوان حالتی از وجود در میان دو دنیا توصیف میشود.
مثال:
Middleland is often described as a state of being in between worlds.
معنی(example):
او احساس میکرد که در میانهزمین زندگی میکند، نه اینجا و نه آنجا.
مثال:
She felt like she was living in middleland, neither here nor there.
معنی فارسی کلمه middleland
:
میانهزمین، حالت یا موقعیتی که در آن هیچیک از دو طرف کاملاً پذیرفته نشده است.