معنی فارسی midwifing
B1عمل و فرایند کمک به زنان در زایمان و مراقبت از آنها.
The act of assisting in childbirth and caring for women during pregnancy.
- verb
verb
معنی(verb):
To act as a midwife
معنی(verb):
To facilitate the emergence of
example
معنی(example):
ماماگری نیازمند مهارت و صبر زیادی است.
مثال:
Midwifing requires a lot of skill and patience.
معنی(example):
او به ماماگری و کمک به مادران علاقهمند است.
مثال:
She is passionate about midwifing and helping mothers.
معنی فارسی کلمه midwifing
:
عمل و فرایند کمک به زنان در زایمان و مراقبت از آنها.
