معنی فارسی minglingly
B1به صورت ترکیبشده و تعامل، معمولاً وقتی که افراد در کنار هم حضور دارند.
In a mingling manner, referring to social interactions and exchanges.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور مختلط بین همکلاسیهایش قدم زد.
مثال:
She walked minglingly among her classmates.
معنی(example):
آنها به طور مختلط در طول رویداد ایدهها را مبادله کردند.
مثال:
They minglingly exchanged ideas during the event.
معنی فارسی کلمه minglingly
:
به صورت ترکیبشده و تعامل، معمولاً وقتی که افراد در کنار هم حضور دارند.