معنی فارسی miracling
B1به معنای انجام عمل معجزه مانند یا نشان دادن چیز شگفتانگیز.
To perform or present something extraordinary or miraculous.
- VERB
example
معنی(example):
جادوگر در مقابل تماشاگران معجزه میکند.
مثال:
The magician is miracling in front of the audience.
معنی(example):
به نظر میرسد که او اخیراً در شانس خود معجزه میکند.
مثال:
He seems to be miracling his luck lately.
معنی فارسی کلمه miracling
:
به معنای انجام عمل معجزه مانند یا نشان دادن چیز شگفتانگیز.