معنی فارسی mirkily

B1

به صورت تاریک و غم‌انگیز، به گونه‌ای که روشنایی در آن وجود ندارد.

In a manner that is dark, gloomy, or obscure.

example
معنی(example):

جنگل در شامگاه به طرز غم‌انگیزی ساکت بود.

مثال:

The forest was mirkily quiet at dusk.

معنی(example):

آنها به طرز مبهمی صحبت کردند، گویی چیزی را پنهان می‌کنند.

مثال:

They spoke mirkily, as if hiding something.

معنی فارسی کلمه mirkily

: معنی mirkily به فارسی

به صورت تاریک و غم‌انگیز، به گونه‌ای که روشنایی در آن وجود ندارد.