معنی فارسی mirkiness
B2حالتی که در آن تاریکی و عدم وضوح وجود دارد.
The quality of being dark or obscure; lack of clarity.
- NOUN
example
معنی(example):
تیره بودن آب باعث شد که به سختی ببینیم.
مثال:
The mirkiness of the water made it hard to see.
معنی(example):
تاریکی در غارهای عمیق یافت میشود.
مثال:
Mirkiness can be found in deep caves.
معنی فارسی کلمه mirkiness
:
حالتی که در آن تاریکی و عدم وضوح وجود دارد.