معنی فارسی misadjusted

B1

به معنای تنظیم نادرست یا ناقص، به ویژه در مورد دستگاه‌ها یا ابزار.

Adjusted incorrectly; out of alignment.

example
معنی(example):

آینه نادرست تنظیم شده در حین رانندگی مشکلاتی ایجاد کرد.

مثال:

The misadjusted mirror caused problems while driving.

معنی(example):

او مجبور شد لنز دوربین نادرست تنظیم شده را تعمیر کند.

مثال:

She had to fix the misadjusted camera lens.

معنی فارسی کلمه misadjusted

: معنی misadjusted به فارسی

به معنای تنظیم نادرست یا ناقص، به ویژه در مورد دستگاه‌ها یا ابزار.