معنی فارسی misadjustment
B1تنظیم نادرست یا نامناسب یک چیز، معمولاً در زمینه تجهیزات یا سیستمها.
An incorrect or faulty adjustment.
- NOUN
example
معنی(example):
یک تنظیم نادرست در سیستم منجر به خرابی شد.
مثال:
A misadjustment in the system led to the failure.
معنی(example):
تنظیم نادرست چندین مشکل در حین عملیات ایجاد کرد.
مثال:
The misadjustment caused several issues during operation.
معنی فارسی کلمه misadjustment
:
تنظیم نادرست یا نامناسب یک چیز، معمولاً در زمینه تجهیزات یا سیستمها.