معنی فارسی misalignments
B2به معنای وضعیت نادرستی در تمام یا بخشی از یک مجموعه که باعث ایجاد عدم تطابق میشود.
The state of not being aligned properly, which can affect function or appearance.
- noun
noun
معنی(noun):
The state, or an instance, of being misaligned
example
معنی(example):
مهندس چندین ناهماهنگی در ساختار را یادداشت کرد.
مثال:
The engineer noted several misalignments in the structure.
معنی(example):
ناهماهنگیها میتوانند مشکلات جدی در ماشینآلات ایجاد کنند.
مثال:
Misalignments can cause serious issues in machinery.
معنی فارسی کلمه misalignments
:
به معنای وضعیت نادرستی در تمام یا بخشی از یک مجموعه که باعث ایجاد عدم تطابق میشود.