معنی فارسی misgivingly
B2با تردید و دلشوره، به نحوی که احساس عدم اطمینان وجود داشته باشد.
In a manner that shows doubt or concern.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بعد از شنیدن خبر، با تردید به او نگاه کرد.
مثال:
She looked at him misgivingly after hearing the news.
معنی(example):
او به شک و تردید پیشنهاد را پذیرفت، بدون اینکه از پیامدها مطمئن باشد.
مثال:
He misgivingly accepted the offer, unsure of the consequences.
معنی فارسی کلمه misgivingly
:
با تردید و دلشوره، به نحوی که احساس عدم اطمینان وجود داشته باشد.