معنی فارسی misguidedly
B1به طور نادرست و بدون درک صحیح از واقعیتها، در مفهومی که یک رفتار یا اعتقاد نشاندهنده شنیده یا دیده شدن اشتباه است.
In a way that is misled or based on incorrect information or judgment.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور نادرست باور داشت که همه او را دوست دارند.
مثال:
He misguidedly believed that everyone liked him.
معنی(example):
او به طور نادرست در تصمیمش به نخواندن برای امتحان عمل کرد.
مثال:
She acted misguidedly in her decision to not study for the exam.
معنی فارسی کلمه misguidedly
:
به طور نادرست و بدون درک صحیح از واقعیتها، در مفهومی که یک رفتار یا اعتقاد نشاندهنده شنیده یا دیده شدن اشتباه است.