معنی فارسی miskindle

B1

دوباره شعله‌ور کردن یا ایجاد اشتیاق جدید.

To reignite or restore a feeling or enthusiasm.

example
معنی(example):

ما باید بعد از خاموش شدن آتش را دوباره روشن کنیم.

مثال:

We need to miskindle the fire after it went out.

معنی(example):

او سعی کرد شور و شوق را در گروه دوباره به وجود آورد.

مثال:

She tried to miskindle the enthusiasm in the group.

معنی فارسی کلمه miskindle

: معنی miskindle به فارسی

دوباره شعله‌ور کردن یا ایجاد اشتیاق جدید.