معنی فارسی mismanageable
B1غیر قابل مدیریت، وضعیتی که در آن کنترل یا اداره یک چیز دشوار یا غیرممکن است.
Referring to something that is not easy to manage or control.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
به دلیل اندازهاش، پروژه غیرقابل مدیریت شد.
مثال:
The project became mismanageable due to its size.
معنی(example):
حجم کاری غیرقابل مدیریت میتواند به استرس منجر شود.
مثال:
A mismanageable workload can lead to stress.
معنی فارسی کلمه mismanageable
:
غیر قابل مدیریت، وضعیتی که در آن کنترل یا اداره یک چیز دشوار یا غیرممکن است.