معنی فارسی misoccupied

B1

به طور نادرست و اشتباهی مشغول یک کار یا حوزه بودن.

Occupied incorrectly or in a way that is not suitable.

example
معنی(example):

او در حین انتظار برای اتوبوس احساس غیرفعال بودن کرد.

مثال:

He felt misoccupied while waiting for the bus.

معنی(example):

او با افکاری که او را منحرف کرد، غیرفعال شده بود.

مثال:

She was misoccupied with thoughts that distracted her.

معنی فارسی کلمه misoccupied

: معنی misoccupied به فارسی

به طور نادرست و اشتباهی مشغول یک کار یا حوزه بودن.