معنی فارسی misorganized

B1

به طور نادرست سازماندهی شده، شلوغ و نامنظم.

Arranged or structured incorrectly.

example
معنی(example):

مجموعه‌های داده نادرست سازماندهی شده تحلیل را دشوار کرد.

مثال:

The misorganized data sets made the analysis difficult.

معنی(example):

یادداشت‌های نادرست سازماندهی شده‌اش در طول امتحان به هیچ دردی نخورد.

مثال:

Her misorganized notes were of no help during the exam.

معنی فارسی کلمه misorganized

: معنی misorganized به فارسی

به طور نادرست سازماندهی شده، شلوغ و نامنظم.