معنی فارسی missioner
B1شخصی که برای انجام یک مأموریت خاص، معمولاً در زمینههای انسانی یا مذهبی، سفر میکند و فعالیت مینماید.
A person who is sent on a mission, often for purposes of charity, aid, or religious outreach.
- noun
noun
معنی(noun):
A missionary.
example
معنی(example):
مأمور سفر کرد تا به کشورهای مختلف کمک کند.
مثال:
The missioner traveled to various countries to provide aid.
معنی(example):
به عنوان یک مأمور، او زندگیاش را به کمک به دیگران وقف کرد.
مثال:
As a missioner, she dedicated her life to helping others.
معنی فارسی کلمه missioner
:
شخصی که برای انجام یک مأموریت خاص، معمولاً در زمینههای انسانی یا مذهبی، سفر میکند و فعالیت مینماید.