معنی فارسی misura

B1

اندازه‌گیری، کیفیت یا کمیتی از یک ماده یا شیء.

A measure or measurement, often referring to dimensions or quantities.

example
معنی(example):

اندازه پارچه نادرست بود.

مثال:

The misura of the fabric was incorrect.

معنی(example):

او اندازه را دو بار بررسی کرد تا از دقت آن اطمینان حاصل کند.

مثال:

She checked the misura twice to ensure accuracy.

معنی فارسی کلمه misura

: معنی misura به فارسی

اندازه‌گیری، کیفیت یا کمیتی از یک ماده یا شیء.