معنی فارسی mithridatised
B1کسی که در معرض سم قرار گرفته است تا بدنش نسبت به آن مقاوم شود.
To have undergone the process of developing immunity to poison.
- verb
verb
معنی(verb):
To make immune to poison by the administration of gradually increasing doses
example
معنی(example):
او با مصرف دوزهای کوچک سم، میترِیداتیس کرده بود.
مثال:
He mithridatised himself by consuming small doses of poison.
معنی(example):
آن پادشاه باستانی در طول سال‌ها میترِیداتیس کرده بود.
مثال:
The ancient king had mithridatised over the years.
معنی فارسی کلمه mithridatised
:
کسی که در معرض سم قرار گرفته است تا بدنش نسبت به آن مقاوم شود.
