معنی فارسی mitring

B1

فرایند برش زدن با زاویه مشخص برای هماهنگی و اتصال قطعات چوب.

The process of cutting at an angle to create a joint.

verb
معنی(verb):

To adorn with a mitre.

معنی(verb):

To unite at an angle of 45°.

example
معنی(example):

مترینگ به ایجاد برش‌های دقیق کمک می‌کند.

مثال:

Mitring helps in making accurate cuts.

معنی(example):

او تمرین مترینگ کرد تا مهارت‌های نجاری خود را بهبود بخشد.

مثال:

He practiced mitring to perfect his woodworking skills.

معنی فارسی کلمه mitring

: معنی mitring به فارسی

فرایند برش زدن با زاویه مشخص برای هماهنگی و اتصال قطعات چوب.