معنی فارسی momentally
B1لحظهای به معنی مرتبط با لحظات کوتاه و ناپایدار است.
Relating to a brief moment; ephemeral.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تغییرات جوی لحظهای برنامهریزی را دشوار کرد.
مثال:
The momentally changing weather made it hard to plan.
معنی(example):
او لحظهای خوشحال شد وقتی خبر خوب را شنید.
مثال:
She felt momentally happy when she heard the good news.
معنی فارسی کلمه momentally
:
لحظهای به معنی مرتبط با لحظات کوتاه و ناپایدار است.