معنی فارسی monishment
B2عمل سرزنش و انتقاد از کسی به خاطر اشتباهاتش.
The act of reprimanding or scolding someone.
- NOUN
example
معنی(example):
سرزنش او از جانب مربی باعث شد که او اشتباهاتش را متوجه شود.
مثال:
His monishment from the coach made him realize his mistakes.
معنی(example):
سرزنش کودکان به آنها یاد داد که بهتر رفتار کنند.
مثال:
The monishment of the children taught them to behave better.
معنی فارسی کلمه monishment
:
عمل سرزنش و انتقاد از کسی به خاطر اشتباهاتش.