معنی فارسی monkeyhood
B1دورانی از زندگی که در آن فرد ویژگیها و رفتارهای مرتبط با میمونها را نشان میدهد، به ویژه دوران کودکی.
The state or period of being like a monkey; a metaphorical term often referring to behaviors related to playfulness and curiosity common in childhood.
- NOUN
example
معنی(example):
کودکی او در کاوش در جنگل مانند یک میمون گذشت.
مثال:
His childhood was spent exploring the jungle like a monkey.
معنی(example):
در دوران میمونوارش، او به راحتی درختان را بالا میرفت.
مثال:
In his monkeyhood, he climbed trees effortlessly.
معنی فارسی کلمه monkeyhood
:
دورانی از زندگی که در آن فرد ویژگیها و رفتارهای مرتبط با میمونها را نشان میدهد، به ویژه دوران کودکی.