معنی فارسی monklike

B1

حالت یا ویژگی‌هایی که شبیه یک راهب به نظر می‌رسد، معمولاً شامل تمرکز و خودنگری.

Resembling a monk, especially in terms of dedication, focus, or simplicity.

example
معنی(example):

تمرکز او بر تحصیلاتش به طرز راهبی معلمانش را تحت تأثیر قرار داد.

مثال:

His monklike focus on his studies impressed his teachers.

معنی(example):

او به روش راهبی به تمرین یوگا خود نزدیک می‌شود.

مثال:

She approaches her yoga practice in a monklike manner.

معنی فارسی کلمه monklike

: معنی monklike به فارسی

حالت یا ویژگی‌هایی که شبیه یک راهب به نظر می‌رسد، معمولاً شامل تمرکز و خودنگری.