معنی فارسی monomaniacal

C1

شخصی که به موضوعی خاص از حد معمول فراتر می‌رود و به شدت بر روی آن تمرکز می‌کند.

Excessively obsessed or preoccupied with a single subject or idea.

example
معنی(example):

او درباره جمع‌آوری تمبرها دچار وسواس شد.

مثال:

He became monomaniacal about collecting stamps.

معنی(example):

تمرکز وسواسی او بر پیروزی در رقابت منجر به فرسودگی شد.

مثال:

Her monomaniacal focus on winning the competition led to burnout.

معنی فارسی کلمه monomaniacal

: معنی monomaniacal به فارسی

شخصی که به موضوعی خاص از حد معمول فراتر می‌رود و به شدت بر روی آن تمرکز می‌کند.