معنی فارسی monosomatous
B1منوسوماتیک، به وضعیتی اطلاق میشود که یک موجود تنها یک مجموعه کروموزومی داشته باشد.
Having only one complete set of chromosomes.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این موجود به صورت منوسوماتیک است و تنها یک مجموعه از کروموزومها را دارد.
مثال:
The organism is monosomatous, having only one set of chromosomes.
معنی(example):
در گونههای منوسومات، تنوع ژنتیکی ممکن است محدود باشد.
مثال:
In monosomatous species, genetic diversity can be limited.
معنی فارسی کلمه monosomatous
:
منوسوماتیک، به وضعیتی اطلاق میشود که یک موجود تنها یک مجموعه کروموزومی داشته باشد.