معنی فارسی monotony

B2 /məˈnɑtəni/

یکنواختی، حالتی که در آن چیزی به طور مکرر تکرار می‌شود و هیچ تنوع یا تغییر معناداری ندارد.

A lack of variation and interest; tedious repetition.

مکالمه با هوش مصنوعی آموزش زبان با فیلم

noun

معنی(noun):

Tedium as a result of repetition or a lack of variety.

معنی(noun):

The property of a monotonic function.

معنی(noun):

The quality of having an unvarying tone or pitch.

example

معنی(example):

یکنواختی روال روزانه‌اش او را خسته کرده بود.

مثال:

The monotony of her daily routine made her feel bored.

معنی(example):

او تلاش کرد تا با یک سفر ناگهانی یکنواختی را بشکند.

مثال:

He tried to break the monotony with a spontaneous trip.

معنی فارسی کلمه monotony

یکنواختی، حالتی که در آن چیزی به طور مکرر تکرار می‌شود و هیچ تنوع یا تغییر معناداری ندارد.