معنی فارسی moonsick
B1احساس گیجی یا کسالت به دلیل نداشتن خواب کافی یا تاثیرات طبیعی.
Feeling dizzy or unwell due to lack of sleep or natural influences.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بعد از بیدار ماندن تمام شب، روز بعد احساس بیماری ناشی از تاثیرات ماه کرد.
مثال:
After staying up all night, she felt moonsick the next day.
معنی(example):
او به قدری بیماری ناشی از تاثیرات ماه داشت که نمیتوانست روی کارش تمرکز کند.
مثال:
He was so moonsick that he couldn't focus on his work.
معنی فارسی کلمه moonsick
:
احساس گیجی یا کسالت به دلیل نداشتن خواب کافی یا تاثیرات طبیعی.