معنی فارسی mopingly
B1به طرز دلسردانه و ناراحتکنندهای رفتار کردن.
In a gloomy or depressed manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
پس از مشاجره، او با حالتی دلسرد در اطراف خانه قدم میزد.
مثال:
He walked mopingly around the house after the argument.
معنی(example):
او با حالتی دلسرد پاسخ داد و نمیخواست مزاحم شود.
مثال:
She answered mopingly, not wanting to be bothered.
معنی فارسی کلمه mopingly
:
به طرز دلسردانه و ناراحتکنندهای رفتار کردن.