معنی فارسی mopishly

B1

به طرز دلسردانه عمل کردن یا رفتار کردن.

In a sad or depressed manner.

example
معنی(example):

او با حالتی دلسرد در خانه پرسه می‌زد و به کسی که با او صحبت می‌کرد توجهی نمی‌کرد.

مثال:

He moped around the house mopishly, ignoring anyone who spoke to him.

معنی(example):

او تنها با حالتی دلسرد به تعریف‌ها پاسخ داد.

مثال:

She smiled only mopishly in response to the compliments.

معنی فارسی کلمه mopishly

: معنی mopishly به فارسی

به طرز دلسردانه عمل کردن یا رفتار کردن.