معنی فارسی moppy
B1به وضعیتی اشاره دارد که به شکل غیرمنظم و شلخته است.
Referring to a messy or unkempt appearance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
موهایش بعد از باران ظاهری شلخته و مپل داشت.
مثال:
Her hair looked moppy after the rain.
معنی(example):
او سبک مپل را ترجیح میدهد که غیررسمی به نظر میرسد.
مثال:
He prefers a moppy style that looks casual.
معنی فارسی کلمه moppy
:
به وضعیتی اشاره دارد که به شکل غیرمنظم و شلخته است.