معنی فارسی morbifically
B1به شیوهای که نشاندهنده حالت غیر سالم یا غمگین باشد.
In a manner that is morbid or unpleasantly gruesome.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور مرفی درباره واقعیتهای سخت زندگی صحبت کرد.
مثال:
He spoke morbifically about the grim realities of life.
معنی(example):
فیلم وقایع را به طور مرفی به تصویر کشید و جنبه تاریکتر بشریت را نشان داد.
مثال:
The film depicted events morbifically, highlighting the darker side of humanity.
معنی فارسی کلمه morbifically
:
به شیوهای که نشاندهنده حالت غیر سالم یا غمگین باشد.