معنی فارسی morbify

B1

مرفی کردن، به وضعیت یا حالت غمگینی یا افسردگی رساندن.

To cause to become morbid or unwholesome; to induce an unhealthy mental state.

example
معنی(example):

خبر آن‌قدر شوکه‌کننده بود که به نظر می‌رسید جمعیت را مرفی می‌کند.

مثال:

The news was so shocking that it seemed to morbify the crowd.

معنی(example):

کار هنرمند می‌تواند بیننده را با تصاویری هولناک مرفی کند.

مثال:

The artist's work can morbify the viewer with its haunting imagery.

معنی فارسی کلمه morbify

: معنی morbify به فارسی

مرفی کردن، به وضعیت یا حالت غمگینی یا افسردگی رساندن.