معنی فارسی morselize
B1خرد کردن غذا به قطعات کوچکتر برای راحتی در خوردن.
To break down food into smaller, more manageable pieces.
- VERB
example
معنی(example):
خرد کردن غذا باعث میشود که خوردن آن آسانتر باشد.
مثال:
To morselize the food makes it easier to eat.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند که وعدههای بزرگ را برای کودکان خرد کنند.
مثال:
They decided to morselize the large portions for the children.
معنی فارسی کلمه morselize
:
خرد کردن غذا به قطعات کوچکتر برای راحتی در خوردن.