معنی فارسی morselling

B1

شکل استمراری فعل morselize، به معنای در حال خرد کردن غذا به قطعات کوچک.

The act of breaking down food into smaller pieces, currently happening.

example
معنی(example):

او در حال خرد کردن کیک برای مهمانی است.

مثال:

She is morselling the cake for the party.

معنی(example):

خرد کردن میوه می‌تواند آن را برای کودکان جذاب‌تر کند.

مثال:

Morselling the fruit can make it more appealing for kids.

معنی فارسی کلمه morselling

: معنی morselling به فارسی

شکل استمراری فعل morselize، به معنای در حال خرد کردن غذا به قطعات کوچک.