معنی فارسی mortifiedly
B2با شرمندگی، به حالتی که باعث خجالتزدگی میشود.
In a manner that shows embarrassment or humiliation.
- ADVERB
example
معنی(example):
پس از نظری که او داد، او با شرمندگی به او نگاه کرد.
مثال:
She looked at him mortifiedly after his comment.
معنی(example):
او انتقاد را با شرمندگی پذیرفت، در حالی که احساس خجالت میکرد.
مثال:
He accepted the criticism mortifiedly, feeling embarrassed.
معنی فارسی کلمه mortifiedly
:
با شرمندگی، به حالتی که باعث خجالتزدگی میشود.