معنی فارسی mosaicking
B1فرایندی هنری که در آن قطعات مختلف به هم متصل میشوند تا یک الگو یا تصویر شکل بگیرد.
The act or process of creating a mosaic by assembling small pieces of material together.
- noun
noun
معنی(noun):
A process in which a mosaic (of images) is constructed
example
معنی(example):
موزاییککاری یک تکنیک هنری است که از مواد مختلف استفاده میکند.
مثال:
Mosaicking is an artistic technique that uses various materials.
معنی(example):
فرایند موزاییککاری نیاز به صبر و دقت دارد.
مثال:
The process of mosaicking requires patience and precision.
معنی فارسی کلمه mosaicking
:
فرایندی هنری که در آن قطعات مختلف به هم متصل میشوند تا یک الگو یا تصویر شکل بگیرد.