معنی فارسی motory

B1

مربوط به موتور، غالباً با آهنگ یا صدایی که موتور ایجاد می‌کند تعریف می‌شود.

Pertaining to or produced by a motor.

example
معنی(example):

صدای موتوری همانطور که نزدیک می‌شد غیرقابل انکار بود.

مثال:

The motory sound was unmistakable as it approached.

معنی(example):

او مشکلات موتوری دوچرخه‌اش را برطرف کرد.

مثال:

He fixed the motory issues with his bike.

معنی فارسی کلمه motory

: معنی motory به فارسی

مربوط به موتور، غالباً با آهنگ یا صدایی که موتور ایجاد می‌کند تعریف می‌شود.