معنی فارسی mowch

B1

عمل کوتاه کردن چمن یا گیاهان در باغ به منظور مرتب نگه‌داشتن آن.

The act of trimming grass or plants in a garden to keep it neat.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت باغ خود را موچ کند تا مرتب بماند.

مثال:

He decided to mowch his garden to keep it tidy.

معنی(example):

موچ کردن چمن به عادت آخر هفته او تبدیل شده است.

مثال:

Mowching the lawn has become his weekend routine.

معنی فارسی کلمه mowch

: معنی mowch به فارسی

عمل کوتاه کردن چمن یا گیاهان در باغ به منظور مرتب نگه‌داشتن آن.