معنی فارسی muckymuck
B1شخصی با مقام یا نفوذ که سطح بالای این نفوذ مشکوک است.
A person of influence or authority, often viewed skeptically.
- NOUN
example
معنی(example):
مقام ارشد بالای سازمان تصمیم نهایی را گرفت.
مثال:
The muckymuck at the top made the final decision.
معنی(example):
به آن مقام ارشد گوش نده؛ او نمیداند چه میگوید.
مثال:
Don't listen to that muckymuck; he doesn't know what he's talking about.
معنی فارسی کلمه muckymuck
:
شخصی با مقام یا نفوذ که سطح بالای این نفوذ مشکوک است.