معنی فارسی muckymucks

B2

افراد با مقام و نفوذ در یک گروه، به‌ویژه در موضوعات مهم.

People of influence or authority within a specific group or organization.

example
معنی(example):

اعضای ارشد هیئت مدرسه برای بحث در مورد تأمین مالی ملاقات کردند.

مثال:

The muckymucks of the school board met to discuss funding.

معنی(example):

همه مقام‌های ارشد با تغییرات جدید سیاست موافق نیستند.

مثال:

Not all muckymucks agree with the new policy changes.

معنی فارسی کلمه muckymucks

: معنی muckymucks به فارسی

افراد با مقام و نفوذ در یک گروه، به‌ویژه در موضوعات مهم.