معنی فارسی muddily
B1در حالتی که شفافیت یا وضوح ندارد، معمولاً در مورد گفتار یا مایعات.
In a manner that is unclear or lacking in clarity.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور گیج صحبت کرد که درک او را دشوار کرد.
مثال:
She spoke muddily, making it hard to understand her.
معنی(example):
آب با گلی زده شده بود و آن را کدر کرده بود.
مثال:
The water was muddily stirred, making it cloudy.
معنی فارسی کلمه muddily
:
در حالتی که شفافیت یا وضوح ندارد، معمولاً در مورد گفتار یا مایعات.