معنی فارسی muffledly

B1

به‌طور مبهم و با صدای کم و نامشخص صحبت کردن.

In a way that is not clear or is softened.

example
معنی(example):

او از پشت پرده به‌طور مبهمی صحبت کرد.

مثال:

He spoke muffledly from behind the curtain.

معنی(example):

او به‌طور مبهم خندید و تلاش کرد که شنیده نشود.

مثال:

She laughed muffledly, trying not to be heard.

معنی فارسی کلمه muffledly

: معنی muffledly به فارسی

به‌طور مبهم و با صدای کم و نامشخص صحبت کردن.