معنی فارسی mumpishness

B1

وضعیتی که در آن فردی بدخلق باشد و به شکلی مداوم نارضایتی را نشان دهد.

The quality of being grumpy or consistently expressing dissatisfaction.

example
معنی(example):

بدخلقی تیم بر عملکرد آنها تأثیر گذاشت.

مثال:

The mumpishness of the team impacted their performance.

معنی(example):

بدخلقی مداوم او موجب شد که روز را نتوانیم لذت ببریم.

مثال:

Her constant mumpishness made it hard to enjoy the day.

معنی فارسی کلمه mumpishness

: معنی mumpishness به فارسی

وضعیتی که در آن فردی بدخلق باشد و به شکلی مداوم نارضایتی را نشان دهد.