معنی فارسی musciform
B2موسکیداری، اشاره به شکلی دارد که به خزه شباهت دارد.
Having the appearance or characteristics of moss.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برگها شکلی موسکیداری دارند که شبیه به خزه است.
مثال:
The leaves have a musciform shape, resembling moss.
معنی(example):
ظاهر موسکیداری گیاه آن را در باغ منحصر به فرد میکند.
مثال:
The plant's musciform appearance makes it unique in the garden.
معنی فارسی کلمه musciform
:
موسکیداری، اشاره به شکلی دارد که به خزه شباهت دارد.