معنی فارسی mushheadedness
B2عدم وضوح فکری، حالتی که در آن فرد نمیتواند به وضوح فکر کند و تصمیمات مناسبی بگیرد.
The state of being confused or unable to think clearly.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم وضوح فکری او در طول امتحان واضح شد.
مثال:
His mushheadedness became obvious during the exam.
معنی(example):
او اغلب دربارهٔ عدم وضوح فکریاش پس از جلسات طولانی شکایت میکند.
مثال:
She often complains about her mushheadedness after long meetings.
معنی فارسی کلمه mushheadedness
:
عدم وضوح فکری، حالتی که در آن فرد نمیتواند به وضوح فکر کند و تصمیمات مناسبی بگیرد.